کپی کمرنگ تر از اصل
یادداشتی درباره فیلم "از رییس جمهور پاداش نگیرید"
کمال تبریزی یک کارگردان کار بلد است. کسی که در سابقه فیلمسازی اش گزینه های زیادی برای مثال زدن وجود دارد.
مهر مادری ، لیلی با من است ، مارمولک و فرش باد نمونه های قابل ذکر از فیلم هایی هستند که برای یک بار هم که شده باید آنها را دید. این وسط یک تکه نان( که یک فیلم خاص است و شخصا آن را خیلی دوست دارم) آخرین کار قابل بحث این کارگردان است و تبریزی بعد ازاین فیلم به ورطه سقوط افتاد . پاداش(همین فیلم) دونده زمین، طبقه حساس و در انتها طعم شیرین خیال فیلم هایی هستند که اگر به واسطه اسم کارگردان ، آنها را انتخاب و تماشا کنید، به طور حتم ضرر خواهید کرد.
داستان این فیلم دربارهی یکی از مدیران میانی دولت (با بازی حسن معجونی) است که به مأموریتهای خارجی متعدد میرود. تا اینکه در یک نوبت او را برای تشویق به سفر حج میفرستند و در این سفر او با حوادث مختلفی مواجه میشود. حوادثی که باید از یک فرد بی اعتنا به اعمال و فرائض دینی، یک معتقد به تمام معنا بسازد.
در این فیلم نیز مانند کارهای قبلی این کارگردان ابر و باد و مه خورشید و فلک دست به دست هم می دهند تا یک انسان شهوت پرست،ریاکار، دغل باز و البته مظلوم نما، هدایت شده و به سرمنزل مقصود برسد.
این شیوه تغییر و این امدادهای غیبی و فلسفه بافی های یک من چل غاز، هر چند در لیلی با من است و با کمی اغماض در مارمولک ،باور پذیر می نماید اما در پاداش یک وصله ناجور است و به شدت توی ذوق می زند.
فیلم پر است از صحنه های زائد ، داستانک های فرعی نچسب و دیالوگ های بی مزه و بعضا مستهجن که در ژانر اختصاصی خودش : یعنی "کمدی سخیف" ، سه گانه اخراجی ها به مراتب از آن بهتر است.
فیلمنامه ای بسیار ضعیف ،بازیهایی به مراتب ضعیف تر، شخصیت پردازی هایی مضحک به همراه لوده بازیها و سکانسهای مزخرفی که بیشتر سوهان روح هستند تا صحنه های تولید شده توسط یک فیلمساز ممتاز، همه با هم تشکیل ارکستری را می دهند بدون رهبر که در این بین هر کس ساز خودش را می زند و شنونده بخت برگشته می ماند که سالن نمایش را ترک کند و یا به انتظار تمام شدن این آوای ناموزون بنشیند تا بتواند یک نفس راحت بکشد.
کارگردان فیلم با ارائه انواع و اقسام لغات، جملات و دیالوگ های دم دستی از شعر،عرفان، فلسفه ، سکس و هر دست آویز دیگر، سعی عجیبی در خنداندن بیننده دارد. اما زهی خیال باطل، چون در طول نمایش فیلم به جز در چند مورد معدود، چیز دندان گیری از کار در نیاورده است.
این روزها فیلم خوب ایرانی مثل جنس باکیفیت ایرانی ظاهرا دست نیافتنی شده و کیمیایی است برای خودش.
متاسفانه عادت کرده ایم به دیدن فیلمهای بسیار بد از کارگردان های خوب.
بعد از محمد حسین لطیفی و افتضاحی که در اسب سفید پادشاه داشت حالا نوبت کمال تبریزی است و دستپخت بدمزه اخیرش.
به من که نچسبید. توصیه می کنم شما هم وقت با ارزش خودتان را تلف نکنید و اگر قصد خندیدن دارید شباهنگام ، روی کانال نسیم -همین سیمای وطنی بی مزه خودمان- یکی از استندآپ کمدی های خندوانه را نگاه کنید. مطمئن باشید بهتر است.
پ ن: امروز شنیدم که بیلبورد تبلیغاتی این فیلم را در تهران پایین کشیده اند. عاملان افسار گسیخته این اتفاق، از هر قماشی که باشند به نفع این فیلم کار کرده اند.چرا که یکی از فاکتورهایی که فروش بالای یک فیلم را در این مملکت تضمین می کند ، پاره کردن بیلبورد است!!
مرسی از راهنمایی، راستی یادم رفت که بگم اون فیلم در دنیای تو ساعت چند است هم خیلی چسبید و به خصوص اون ترانه کی سه، کی سه، کی سه :-)