"شیرباد" در بین همه کوه های کوچک و بزرگ رشته کوه بینالود و حتی هزار مسجد یک چیز دیگر است. جدای اینکه یک سرو گردن از تمام قله های استان سه تکه شده خراسان قدیم، بالاتر است شخصیت خاصی هم دارد. همیشه خدا با شنیدن اسمش ناخودآگاه دلم غنج می رود. علاقه عجیبی به این قله دارم و بیشتر از هر کوه دیگری مشتاق صعودش هستم. این قله بلند و پر ابهت با طبیعت زیبای اطراف و خط الراس بی نظیرش در ذهن من همیشه مثل یک موجود زنده خودنمایی می کند.برای من که عادت دارم هر کوه و دره ای را با یک شخصیت خیالی به خاطر بسپارم، شیرباد یک پا به سن گذاشته سرد و گرم چشیده ایست قد بلند، با موهایی که به سپیدی زده اند و کمی هم عبوس با همان بدقلقی های دوران میانسالی !!
هر بار که به نوک قله می رسم سلام می کنم و شیرباد همانطور که پشتش به من است و انگار که به جاده مشهد نیشابور و هیاهو و عجله بی دلیل آدم ها نگاه می کند جوابم را – بدون اینکه برگردد- می دهد.
ابهت مثال زدنی اش،نحوه نشستنش، بی توجهی اش به هیاهوی اطراف و سکوت همراه با آرامش عجیبی که در کنارش احساس می کنم همیشه خاطرات خوبی از صعود برایم می سازد.
ایندفعه هوس کرده ام بین وسائل ریز و درشت کوله پشتی ، کتاب شازده کوچولو را هم بگذارم و آن بالا – نوک قله- رو به طبیعت بکر و زیبایش،همانجا که همیشه بهترین احساس دنیای کوچکم را دارم، پشت به مشهد، بنشینم و بخوانمش ... برای بار صد و یکم!!
پ ن1: آسمان آن روز کوه، حس و حال جنگل ابر را برایم تازه کرد. ابرهای زیبایی که به سرعت در رفت و آمد بودند، با درهم تنیدن هایی که بیشتربه رقص می مانست، عشوه می آمدند و دلبری می کردند! مشغول عکس گرفتن بودیم و سیاحت این تابلوی زیبا و زنده که روی دیگر این مار خوش خط و خال را هم دیدیم.رعد و برق های مهیب ، تگرگ و باران سیل آسایی که همان بالای قله به سراغمان آمد باعث شد تا با عجله پایین برویم و چون لباس مناسب نداشتیم، موقع رسیدن به جان پناه ،مثل موش آب کشیده باشیم!! حکایتی بود و لذت ها و دلهره های خاص خودش را هم داشت!!
پ ن2: فیلم دوران عاشقی را هم یکشنبه بعد از کوهنوردی ، به دعوت یکی از دوستان در سینما هویزه دیدم. دوچرخه سواری مسیر سینما همراه با دردپای باقیمانده از یک صعود خسته کننده،چنگی به دل نزد. فیلم علیرضا رئیسیان هم مثل لحاف چهل تکه نخ نماشده مادربزرگ بود که هر چند خوابیدن زیر آن طعم بدی نداشت، اما نه از تدوین درست و حسابی برخوردار بود ونه ساختار زیبا و شکیلی داشت !! و البته که "کمی هم بوی نا می داد"!!
- ۹۴/۰۶/۰۲
شازده کوچولو بالای کوه، اصلا حتی نمی تونم به عمق لذتی که داره فکر کنم. :-)
جنگل ابر، فق یه بار تجربه لمس کردنش رو دارم و چقدر باشکوه بود اون یک تجربه...
دوران عاشقی، لحاف چل تیکه مادربزرگ، بوی نا !!! خیلی خوب بود و حسابی فهمیدم چه جور فیلمیه :-)))