با برنامه ماه عسل هیچوقت ارتباط برقرار نکردم ...
نمی دانم مشکل از کجاست؟ از بد قلقی من؟ از لحن و اجرای احسان علیخانی؟ از ساعتی که معده بخت برگشته ، از قار و قورش گذشته و ملتسمانه به لوله مری! نگاه می کند و یا از بی مصرفی رسانه ملی!!
در هر صورت هیچوقت تیتراژ ابتدایی اش را ندیدم و هیچگاه بیننده یک برنامه کاملش نبودم.
البته از آنجا که در منزل حقیر یکدستگاه تلویزیون آنهم از نوع CRT و نه LCD یا LED است. و سرکار خانم هم یکی از طرفداران پرو پا قرص این برنامه است، همیشه نزدیک غروبهای ماه رمضان توفیق اجباری دیدن این برنامه به بنده هم دست می دهد و از آنجا که رگه هایی از شیطنت در ذات من نهادینه شده ، از فرصت استفاده کرده و درست عین کل کل های آبی و قرمز، به جان برنامه دوست داشتنی اش می افتم و از هر جایش که می توانم ایراد می گیرم!
متلک های من و متقابلا جبهه گیری های خانم ،تحمل لحظات سخت و جانفرسای نزدیک افطار! را برایم آسانتر می کند ، طوری که چشم به هم نزده افطار می شود و طعم خوش چای کمرنگ با عطر بهارنارنج و خرمای مضافتی بم ، به دادم می رسد و دیگر نه علیخانی را می بینم و نه برنامه کسل کننده اش را!!
البته منکر لحظات خوب و بعضا دندان گیر برنامه نمی شوم... یکی اش دعوت از بیژن بود. نوستالوژی همیشگی و ابدی دهه هشتاد!
بیژن دوست داشتنی بعد از پخش بلوتوث معروفش در
آن سالها ترک تحصیل کرده بود و حال زیاد خوشی نداشت.در برنامه سال پیش احسان علیخانی و محسن تنابنده
خیلی تلاش کردند که به زعم خودشان یک قربانی بخت برگشته را نجات دهند و در ظاهر هم
موفق بودند. هر چند در این بین پا روی فرق معلم گذاشتند و تا توانستند با لحنی
بسیار زننده و نامناسب به جماعت فرهنگیان تاختند ( فیلم بیژن توسط یک معلم گرفته
شده بود اما نه یک معلم رسمی بلکه یکی از سرباز معلم هایی که هیچ ربطی به جامعه معلمین ندارند).
امسال اما حال بیژن بهتر بود و این خیلی برایم شیرین بود. شیرینی که پای سفره
افطار به طعم چای و خرما لذت بیشتری داد. و در ادامه حال خوبی برایم ساخت. اما
متاسفانه زیاد طول نکشید. به فاصله چند
دقیقه، اخبار بیست وسی در هیئت یک خاله زنک تمام عیار ، بلوتوث چند بخت برگشته دیگر را پخش کرد. همان ها که کلیپ جواب
هایشان در مسابقه مزخرف ثانیه ها دست به دست و سایت به سایت می چرخد. این بار
رسانه ملی و کامران نجف دست به کلید! شدند
و در مملکتی که چهره و حتی اسم دزدها و مختلس های میلیاردی از قداستی دست نیافتنی
برخوردار است و همه تلاشها برای حفظ آبروی آنهاست ، آبروی دو انسان بیگناه را عین آب خوردن ریختند و
ثابت کردند که ما انسانها هیچ فرقی نکردیم
و فقط ابزارهای آزارمان به روز شده است.
دیر زمانی خاله زنک ها ازسر بیکاری آبرو می بردند و حالا رسانه ملی از سر بی عاری!
احتمالا سیل متلک ها و کنایه هایی است که به سمت این دو بخت برگشته می آید.شاید بتوانند تحمل کنند وشاید هم به روحیاتشان و به شخصیتشان آسیب های جدی وارد شود.
ماموریت سال بعدت شروع شد احسان جان ، خاله زنک ها هنوز هستند و قربانیانشان... پیدایشان کن و نجاتشان بده...
باید
ممنونشان باشی که به این زیبایی برایت سوژه می سازند ...
پ ن : این اتفاق، این سوال ها و این جواب های نامربوط چیز غریبی نیست... کافی است یکی از دوستان یا آشنایانتان دبیر آموزش و پرورش باشد و خواهش کنید که چنین خاطراتی را از کلاسها و یا برگه های تصحیح شده اش برای شما تعریف کند تا متوجه شوید که اینگونه جواب دادن ها مثل نقل و نبات فراوان است ،نه به جنسیت ربط دارد نه به سن. معضل آموزش و پرورش این روزهاست و مجالی دیگر می خواهد و فرصتی بیشتر و البته مرثیه ایست برای خودش ...
- ۹۴/۰۴/۳۰
علیخانی به نظرم مثل فردوسی پور توی فوتبال می مونه. خوب می شناسه مردم رو و خصوصا احساسات و علایق و نقطه ضعف هاشون رو. خصوصا در این قحط الرجالی صدا و سیما که حسابی یکه تازی میکنند با کلی از عیب ها و نواقصشون که همین میشه باعث بزرگترین عیبشون یعنی خود شیفتگی و عدم تمایل به پیشرفت به دلیل نداشتن رقیب، دلیلی که باعث میشه عموما ترجیح بدیمشون به باقی مجریان زیر صفر و ازشون بت بسازیم که از قدیم گفتن بین جماعت کورها یک چشم پادشاهه...
در مورد آخر حتما یه پست باید بذارم تا بتونم دربارش حرف بزنم.