رست بیف با سس اضافه

گاه نوشت از خاطراتی که کمی پر رنگ ترند

رست بیف با سس اضافه

گاه نوشت از خاطراتی که کمی پر رنگ ترند

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد فیلم» ثبت شده است

کپی کمرنگ تر از اصل

یادداشتی درباره فیلم "از رییس جمهور پاداش نگیرید"

کمال تبریزی یک کارگردان کار بلد است. کسی که در سابقه فیلمسازی اش گزینه های زیادی برای مثال زدن وجود دارد.

مهر مادری ، لیلی با من است ، مارمولک و فرش باد نمونه های قابل ذکر از فیلم هایی هستند که برای یک بار هم که شده باید  آنها را دید. این وسط یک تکه نان( که یک فیلم خاص است و شخصا آن را خیلی دوست دارم) آخرین کار قابل بحث این کارگردان است و تبریزی بعد ازاین فیلم به ورطه سقوط افتاد . پاداش(همین فیلم) دونده زمین، طبقه حساس و در انتها طعم شیرین خیال فیلم هایی هستند که اگر به واسطه اسم کارگردان ، آنها را انتخاب و تماشا کنید، به طور حتم  ضرر خواهید کرد.

داستان این فیلم درباره‌ی یکی از مدیران میانی دولت (با بازی حسن معجونی) است که به مأموریت‌های خارجی متعدد می‌رود. تا این‌که در یک نوبت او را برای تشویق به سفر حج می‌فرستند و در این سفر او با حوادث مختلفی مواجه می‌شود. حوادثی که باید از یک فرد بی اعتنا به اعمال و فرائض دینی، یک معتقد به تمام معنا بسازد.

در این فیلم نیز مانند کارهای قبلی این کارگردان ابر و باد و مه خورشید و فلک دست به دست هم می دهند تا یک انسان شهوت پرست،ریاکار، دغل باز و البته مظلوم نما، هدایت شده و به سرمنزل مقصود برسد.

این شیوه تغییر و این امدادهای غیبی و فلسفه بافی های یک من چل غاز، هر چند در لیلی با من است و با کمی اغماض در مارمولک ،باور پذیر می نماید اما  در پاداش یک وصله ناجور است و به شدت توی ذوق می زند.

فیلم پر است از صحنه های زائد ، داستانک های فرعی نچسب و دیالوگ های بی مزه و بعضا مستهجن که در ژانر اختصاصی خودش : یعنی "کمدی سخیف" ،  سه گانه اخراجی ها به مراتب از آن بهتر است.

فیلمنامه ای بسیار ضعیف ،بازیهایی به مراتب ضعیف تر، شخصیت پردازی هایی مضحک به همراه لوده بازیها و سکانسهای مزخرفی که بیشتر سوهان روح هستند تا صحنه های تولید شده توسط یک فیلمساز ممتاز، همه با هم تشکیل ارکستری را می دهند بدون رهبر که در این بین هر کس ساز خودش را می زند و شنونده بخت برگشته می ماند که سالن نمایش را ترک کند و یا به انتظار تمام شدن این آوای ناموزون بنشیند تا بتواند یک نفس راحت بکشد.

کارگردان فیلم با ارائه انواع و اقسام لغات، جملات و دیالوگ های دم دستی از شعر،عرفان، فلسفه ، سکس و هر دست آویز دیگر، سعی عجیبی در خنداندن بیننده دارد. اما زهی خیال باطل، چون در طول نمایش فیلم به جز در چند مورد معدود، چیز دندان گیری از کار در نیاورده است.

این روزها فیلم خوب ایرانی مثل جنس باکیفیت ایرانی ظاهرا دست نیافتنی شده و کیمیایی است برای خودش.

متاسفانه عادت کرده ایم به دیدن فیلمهای بسیار بد از کارگردان های خوب.

بعد از محمد حسین لطیفی و افتضاحی که در اسب سفید پادشاه داشت حالا نوبت کمال تبریزی است و دستپخت بدمزه اخیرش.

به من که نچسبید. توصیه می کنم شما هم وقت با ارزش خودتان را تلف نکنید و اگر قصد خندیدن دارید شباهنگام ، روی کانال نسیم -همین سیمای وطنی بی مزه خودمان- یکی از استندآپ کمدی های خندوانه را نگاه کنید. مطمئن باشید بهتر است.



پ ن: امروز شنیدم که بیلبورد تبلیغاتی این فیلم را در تهران پایین کشیده اند. عاملان افسار گسیخته این اتفاق، از هر قماشی که باشند به نفع این فیلم کار کرده اند.چرا که یکی از فاکتورهایی که فروش بالای یک فیلم را در این مملکت تضمین می کند ، پاره کردن بیلبورد است!!

  • محسن بیدی

پنجشنبه هفته گذشته فیلم از هم گسیختگی(DETACHMENT) را دیدم. به موازات دغدغه هایی که معمولا بعد از دیدن یک فیلم (حتی یک فیلم ضعیف مثل همین فیلم تونی کِی) دارم به این فکر می کردم که زندگی بازی های عجیبی دارد...

اطراف من پر است از انسانهایی که با دیدن نوستالژی های گذشته شان  آه می کشند و برای  خاطرات قدیمی شان هم گریبان چاک می دهند. ولی واقعیت چیز دیگری است. همه اینها با لذت بردن از امکانات زمان حال و تصور معضلات دوره های گذشته ، خوشحالند و البته به خودشان می بالند که در این دوران  زندگی می کنند( دوره ای  که ظاهرا انفجار تکنولوژی است و هر دم از این باغ بری می رسد...)

اما حقیقت ماجرا چیست ؟ مگر تکنولوژی برای ما چه کرده است؟

مگر غیر از این است که موبایل و تبلت به دستمان داده تا از همه چیز و همه جا با خبر شویم ؟

مگر غیر از این است که فاصله ها را کم کرده ، دشواریها را آسان کرده و زمان را کوتاه؟

مگر غیر از این است که هر چه هست برای کم کردن زحمت ماست و هر چه هست برای کمتر راه رفتن است و کمتر ایستادن و کمتر منتظر شدن ؟

کانالهای مختلف تلویزیونی و ماهواره ای ، لپ تاپ ها و کامپیوتر ها ، تردمیل ها و تن تاک ها ، دیجی کالاها و فروشگاههای مجازی، اینترنت بانک ها و پیک موتوری ها و دیگر پدیده های تکنولو‍ژی، همه و همه اصرار عجیبی دارند تا در خانه ات و روی مبل راحتی ات بنشینی و جم نخوری  تا همه کارها خودش انجام شود بدون اینکه دست به سیاه و سفید بزنی !!

امروزه انسانها در چهارچوب هایی به اسم آپارتمان و در زیستگاهها و برج های که بیشتر به جعبه های روی هم گذاشته می ماند تا جایی برای زندگی، خیلی به هم نزدیکند و خیلی از هم  دور ...

تحصیلشان ، تفریحشان و  گعده هایشان در اینترنت است ،  کتاب و مجله شان pdf است و  حتی صدقه شان را هم اینترنتی می دهند.

وظایفشان را و دلخوشی هایشان را به تکنولوژی می سپارند و بعد از اینکه چند صباحی از بی مصرفی و بیکاری رنج بردند تعجب می کنند که چرا به پوچی می رسند!!

مسابقه ای برپا کرده اند به عظمت تمام دنیا ... همه  می دوند ،عجله دارند و از هم سبقت می گیرند نه مقصدی است و نه هدفی.

تنها زمانی به خودشان می آیند که روبان انتهای مسیر را و در حقیقت طناب زندگیشان را پاره کرده اند !!

........................................................

چه بدبیاری است اگر به خط پایان برسی و آنوقت متوجه شوی که هر چه دشت کرده ای در طول مسیر بوده است و این طناب انتهایی برای همه هست !!

چه بدبیاری است اگر مرگت برسد و یک شب زیر آسمان پر ستاره و بر روی بستر زمین نخوابیده باشی...

چه بدبیاری است اگر بمیری و با سبزه ها و گل ها حرف نزده باشی ... با پروانه ها رفاقت نکرده باشی...

چه بد بختی اگر به همنوعت کمک نکرده باشی ، اشک دلشکسته ای را پاک نکرده باشی...

اگر لبخندی بر لبی ننشانده باشی... مهر نورزیده باشی و عاشقی نکرده باشی...

کاش روزی برسد که همه ما تکان بخوریم ... آنقدر که از این منگی بی انتها بیرون بیاییم و  بفهمیم کجا هستیم ، چه می کنیم و به کجا می رویم؟

کاش بفهمیم زندگی را و طعم اصیل و فراموش شده آن را و این معجون تهوع آوری را که تکنولوژی در این دنیای پر از دروغ به قیمت همه عمرمان به ما قالب کرده ، دور بریزیم و ظرفش را هم آب بکشیم...



پ ن :  البته ذکر یک نکته خالی از لطف نیست : اینکه ایرانی ها در فحاشی موجود در شبکه های مجازی ، آماری خیره کننده  دارند و در کسری از زمان وب سایت یا صفحه شخصی فرد مورد نظر را به انواع و اقسام فحش ها و تهدید ها آراسته می کنند. حمله هایشان به صفحات شخصی فرد بخت برگشته، کاملا سازمان یافته و البته خود جوش است و قدرت تخریبی آن هم کمتر از یک لشکر ملخ نیست!

ما ایرانی ها همان بهتر که پشت لپ تاپ ها و اسمارت فون هایمان و البته روی کاناپه هایمان باشیم و حضوری کل کل نکنیم وگرنه آمارهای پزشکی قانونی در مورد نزاع و ضرب و جرح ، باز هم بالاتر می رفت !!


  • محسن بیدی

کودتا علیه بلاگفا

بیشتر از ده روز است که سرورهای بلاگفا دست ملت را در حنا گذاشته ...
چند روز پیش یک وبلاگ در میهن بلاگ ساختم اما بعید می دانم که دوباره آپدیتش کنم و امروز توفیقی اجباری دست داد تا اینجا را امتحان کنم.
امکانات و سرعت این وبلاگ ظاهرا از بلاگفا مناسب تر  است و اگر این قضیه کاملا ثابت شود شاید بار و بندیل را ببندیم و به اینجا نقل مکان کنیم ... هر چند عقبه 10 ساله ما در بلاگفا عملا به فنا می رود اما سزای کسی که به موازات افزایش کاربر ، اسبابش را فراهم نمی کند همین است...
..................................................
جمعه توفیقی دست داد تا فیلم "در دنیای تو ساعت چند است؟" را در پردیس سینمایی هویزه ببینم.
برای اولین بار هنگام خروج از سینما کاملا راضی بودم. یک فیلم خوب با یک فیلمنامه خوب تر و با موسیقی متن مسحور کننده اش خاطرات کودکی هایم را زنده کرد و در ادامه چندین روز خوب را برایم ساخت...
نوستالژی بازی های فیلم به نشان دادن نماد ها و وسایل قدیمی بسنده نکرد و به زیبایی هر چه تمام تر،  پرده خاک آلود روی روابط کودکی را کنار زد  و پنجره ای زیبا به روزهای قدیمی و خاطره انگیز باز کرد.
دیالوگ های عاشقانه فیلم به قدری صادقانه ، صمیمی ، شور انگیز و در عین حال پر از حجب و حیا بود که  تو را به هزار توی کوچه های فیلم می کشاند و قدم به قدم جلو می برد.
به تصویر کشیدن خانه های قدیمی و کوچه های خلوت در هوای بارانی و بهاری رشت بهترین انتخاب برای فضای رمزآلود این فیلم بود و موسیقی روحنواز آن که تلفیقی از فولکورهای قدیمی شمالی و موسیقی ناب فرانسوی بود به طرز عجیبی مبهوتم کرد و به سمت خاطرات شیرین کودکی کشاند به گونه ای که تا تمام شدن تیتراژ نتوانستم از روی صندلی بلند شوم.
برای اولین بار بعد از دو دهه فیلم دیدن در سینماهای بی در و پیکر ایران هوس دوباره دیدن یک فیلم به سرم زده است.
دوباره بعد از قریب به 20 سال موسیقی یک فیلم مرا جادو کرده است.
دوباره به تمام معنا یک "فیلم " دیدم.

نقد های مغرضانه درباره این فیلم را بی انصافی می دانم. می گویند این فیلم در مورد یک عده به اصطلاح مایه دار است می گویند تبلیغ زبان فرانسه است. بی پرده است، وامدار است، روشنفکری است و یا اینکه ترویج فرهنگ غرب است که هیچکدام از اینها نیست. این فیلم شاید به مذاق بعضی ها خوش نیاید . مهم نیست . "در دنیای تو ساعت چند است" در مورد هر کسی ، هر زبانی و هر مذهبی که هست در مورد "عشق" است و عشق زبان مشترک بین تمامی انسانهای این کره خاکی است.
دیدن این فیلم را به همه جوان های بالای 35 سال توصیه می کنم !!



  • محسن بیدی