ساعت 9 شب است. کشو مغازه را پایین کشیدم و هر دو تا قفل را هم زده ام .یک مشتری سر می رسد. مودم می خواهد . خیلی هم عجله دارد ؛ اورژانسی است و باقی قضایا ... خسته ام و حال و حوصله باز کردن قفل ، بالا دادن کشو ، روشن کردن چراغ ها و در انتها تکرار برعکس این عملیات کسل کننده را ندارم اما با کمی اصرار مشتری کوتاه می آیم و کلید را توی قفل می چرخانم...
طرف هیچ اطلاعی از کار کردن با مودم، اینترنت و کامپیوتر ندارد. شرط می بندم حتی فرق مودم با گوشی موبایل را هم نمی داند. به هر زحمتی که هست بعد از چند سوال و جواب و البته کمی جنگ اعصاب ، مدل مناسبی را پیشنهاد می دهم.مشتری هم بعد از کلی چانه زدن 64 هزارتومان کارت می کشد و می رود.قیمت خرید مودم 61 هزار تومان است. فردا احتمالا شاپرک 3 هزار تومان سود این بیزینس را به حسابم واریز خواهد کرد.
ساعت 11 شب است . روی مبل راحتی دراز کشیده ام و شبکه نسیم نگاه می کنم. جناب خان وسط استودیوی خندوانه شلنگ تخته می اندازد. گوشی موبایلم زنگ می خورد. همان مشتری سر شبی است!! ظاهرا اول کار مشکل خورده و توقع دارد پشت تلفن مشکلش را حل کنم. با حوصله عجیبی این کار را انجام داده و راضیش می کنم . ارتباط قطع می شود... تا آن موقع جناب خان چند بار بندری خوانده!!!
یکی دو هفته است اشتها ندارم. به سرعت سیر می شوم و به همان سرعت هم وزن کم می کنم!! کار به خونریزی معده می کشد... وحشت می کنم. چون سابقه قبلی دارم با هزار بدبختی از یک متخصص گوارش وقت می گیرم. با دفترچه بیمه 30 هزار تومان پول ویزیت را پرداخت می کنم ودر مطب شیک دکتر به انتظار می نشینم.هنوز به کتابها و جزوه های درپیتی روی میز عسلی نگاه نینداخته و انتخاب نکرده، منشی صدایم می کند. با خوشحالی و البته کمی تعجب از اینکه به این زودی نوبتم شده به داخل اتاق کناری راهنمایی می شوم. خبری از دکتر نیست... کسی که من را ویزیت می کند یک خانم دانشجو است که ظاهرا دوره تخصص را می گذراند! با دقت شرح حالم را می گیرد و با همان دقت هم می نویسد.این کار را با درج کوچکترین جزییات صحبتهایم انجام می دهد. شک ندارم که اگر کد ملی ، رشته تحصیلی و غذای مورد علاقه ام را هم بگویم یادداشت می کند!! تخلیه اطلاعاتی می شوم و دانشجوی محترم هم به سراغ کارهای مهمترش می رود. "به همین صورت بمانید تا دکتر بیایند" همانطور که روی تخت و ملافه یک بار مصرف سفیدش دراز کشیده ام به سقف کاذب و موزاییک های مرتبش چشم می دوزم و سعی می کنم با تخیلاتم مشغول باشم تا گذر زمان را کمتر احساس کنم. بعد از نیم ساعت درب اتاق کناری باز شده و چشمم به جمال دکتر بعد از این! روشن می شود. با یک نگاه به وضعیت ظاهری و شرح حالم دستور آزمایش می دهد و دوباره به اتاق خودش بر می گردد. ظاهرا مریض های اصلی در اتاق کناری ویزیت می شوند!! تا اینجا برای من حدود 20 ثانیه وقت گذاشته است!
آزمایش را می گیرم و دوباره پیش دکتر می روم. این دفعه در اتاق اصلی هستم!! مذاکرات ایران با اتحادیه اروپا و شیطان بزرگ به نتیجه رسیده و دکتر هم سخت مشغول پیگیری اوضاع است. تقریبا بدون اینکه سرش را از روی نت بوکش – که خیلی هم شیک بود– بلند کند دستور آندوسکوپی میدهد. برای خالی نبودن عریضه دارویی هم برایم می نویسد و دوباره به نت بوکش خیره می شود. تا اینجا مجموعا دو دقیقه برایم وقت گذاشته...
روز بعد آندوسکوپی را در یک کلینیک خصوصی انجام می دهم.از شما چه پنهان، از بیمارستانهای دولتی می ترسم... علاوه بر اینکه آندوسکوپی را به شیوه مصری های باستان انجام می دهند خیلی هم شلوغ اند!! اینجا اما 10 دقیقه آندوسکوپی ، نیم ساعت بیهوشی و یک عکسبرداری ساده از مری ، معده و دوازدهه، 340 هزارتومان برایم آب می خورد که دویست هزارتومانش سهم همان دکتر آنلاین است!
همراه با جواب آندوسکوپی به مطب دکتر می روم. منشی اشاره می کند که اگر قصد دیدن دکتر را دارم باید دوباره ویزیت بگیرم. با مشاهده قیافه هاج و واج من جواب آندوسکوپی را می گیرد ، به اتاق دکتر می برد و خیلی سریع برمی گردد: "چیزی نیست داروی نوشته شده را تهیه و مصرف کنید" نگاهم به صفحه دفترچه می افتد دکتر دوباره همان داروی دیروزی را نوشته . حتی زحمت خواندن برگ قبلی دفترچه و نسخه دیروز خودش را هم نکشیده است!!
.................................................................
پ ن :آدم عجیبی است این سلطان قابوس ... به نظر من جایزه صلح نوبل را با تمام احترامی که برای جواد ظریف و جان جان!! قائلم باید به پادشاه عمان بدهند !!
- ۹۴/۰۴/۲۷
با پی نوشت خیلی خیلی خیلی موافقم :-)