صحنه ای در فیلم "گرگ وال استریت" هست که فکر کنم هر بیننده ای را - دست کم من را - بدجوری به فکر وامیدارد.
سکانس آخر فیلم، جایی که "جردن بلفرت" با بازی استثنایی لئوناردو دی کاپریو ، که زمانی از کاباره ها و کازینو ها !! مهره های اصلی اش را برای دستکاری در روند بازار پیدا می کرد، خسته از بازیهای روزگار و بعد از تمام کلاهبرداری ها و دغل بازی ها و بعد از اینکه همه چیزش - حتی همسرش - را هم از دست داده در یک سمینار آموزشی با چهره های پاستوریزه و اتوکشیده ای رو برو می شود که فکر می کنند با خواندن چند سطر کتاب و البته دیدن چند فیلم می توانند گرگ وال استریت بشوند!!!
این روزها زمان جولان شبکه های مجازی و ابزارهای ارتباط جمعی است ... یک خبر می تواند در کسری از ثانیه به دست تمام مردم برسد ، یک حرکت خودجوش به موازات آن انجام شود و چنان موجی بسازد که تمام ملت و دولت را درگیر خود کند...
از بابت این اتفاق و بخاطر این جریانها شاید خیلی ها خوشحال باشند و به اصطلاح قند توی دلشان آب شود ... امید دارند که فرهنگ از دست رفته این مردم، به واسطه عجین شدن با همین ابزارهای اجتماعی و استفاده روزمره از رسانه های جهش یافته عصر نو ، دوباره تجدید حیات یابد و به سر منزل مقصود برسد.
اما من این وسط ... در کنار کورسوی امیدی که در گوشه قلبم و البته کاملا به سختی احساس می کنم ، کمی نگرانم (بهتر است بگویم که خیلی نگرانم) ... چرا؟ ... عرض می کنم:
ما فقط ادای فرهنگ را در می آوریم و از خلاقیت در ساخت فرهنگ و نهادینه کردن آن بی بهره ایم...
ما فقط تقلید می کنیم و در ورای این تقلید با روح و جوهره کاری که به آن مشغولیم، آشنا نیستیم و در ارزش گذاری ها و تشخیص سره از ناسره بعضا دچار خطاهای غیر قابل بخشش می شویم.
به تقلید از علی ع به فقرا سر می زنیم و نیمه شب مایحتاج به در خانه ها شان می بریم و از مادر یا پدر خودمان که بیشتر از همه چشم به راه دیدار ماست غافلیم ...
نذر می دهیم و اطعمه و اشربه پخش می کنیم و آنوقت زباله هایش را و آثار به جا مانده اش را رفتگر بخت برگشته باید از کف خیابان جارو کند...
سرمایه ملت در آتش بی مسئولیتی و نابخردی چند نفر می سوزد و ما مشغول سلفی گرفتن و خندیدن با شعله های آتش و دوبله فیلم دود شدن سرمایه مردم با دست و جیغ و هورایمان هستیم.
برای بزرگداشت سربازان فوت شده میتینگ می گذاریم و در همان میتینگ ،سرباز زنده نیروی انتظامی را کتک می زنیم.
پست های آریایی پر از متلک به اسلام را حواله هم می کنیم و به گذشته ای دور می نازیم و آنقدر از تاریخ بی اطلاعیم که یادمان می رود همین ایران اسلامی با دانشمندان فرهیخته اش در زمان صفویه و افشاریه و زندیه چه ابرقدرتی بود...
در ماه رمضان که باید ماه خودسازی و زهد و پرهیز از ظواهر دنیا باشد ... سفره ها مان از همیشه رنگین تر ... ارزاق از همیشه گرانتر و شکم پرستی ها از همیشه بیشتر است و چه زیبا گفته است ظریفی که "روزه دار هیچ وقت حال فقیر گرسنه را نمی فهمد چرا که به افطار ایمان دارد"
من جامعه شناس نیستم، سواد ارتباطی چندانی هم ندارم. اما این حرکتها به جای اینکه خوشحالم کند ... نگرانم کرده است. نکند این موجهای بعضا غیر قابل کنترل به سیلابهای سهمناکی بدل شود که همه چیز را با خود بردارد و به ناکجا آباد ببرد.
ما کجاییم؟ چه می خواهیم ؟ به کجا می رویم و اصلا با خودمان چند چندیم؟
ما فکر می کنیم که راه درمان را یافته ایم و خیال واهی داریم که بلدیم چگونه با معضلات اجتماعی و دردهای جامعه مان روبرو شده و از شر آنها راحت شویم .... اما خروجی کار چیز دیگری را نشان می دهد.
نه ... بعید می دانم که با فوروارد کردن پست های فرهنگی، هماهنگ کردن میتینگ های شهری ، راه اندازی کمپین های اجتماعی و پاشیدن لایک های چهل من یک غاز بتوان دردی از دردهای فرهنگی این مملکت درمان کرد...
مثل ما همان مثل اتوکشیده هایی است که فکر می کنند با خواندن کتاب و دیدن کلیپ ، می توانند گرگ بازار شوند...
نخیر ... خانه از پای بست ویران است .
شاید این بیت را مولوی برای ما سروده است... آنجا که به زیبایی می گوید:
خلق را تقلیدشان بر باد داد ... ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.
..........................................................................
پ ن 1 : صبر کردم تا تب و تاب بزرگداشت ها و میتینگ های استاد کیارستمی به خوبی و خوشی به اتمام برسد و ملت عجیب و غریبی که یک روز با باتوم و چاقو برای استقبالش به فرودگاه رفته بودند ... ایندفعه با اشک تمساح از دل جنازه اش دربیاورند!!
الان با دلی آرام و قلبی مطمئن، به احترام استاد می ایستم و از خداوند بزرگ و دوست داشتنی ام -اگر آبرویی پیشش داشته باشم - خواستارم که این انسان هنرمند، عکاس ، فیلمساز ،طراح و مهربان را در جوار رحمت و شفقت خودش قرار دهد و در عین حال باید در انتها عرض کنم که از فیلم هایش (به جز این آخری) هیچ چیز نفهمیدم.
باقی بقایتان...