اگر روزگاری شبکه ای از راه های به همه پیوسته با نام جاده ابریشم، خاور ، باختر ، جنوب آسیا ، آفریقا و اروپا را از طریق ایران به هم پیوند می داد و کشور پهناور و خوش نقشه ما مسیر ارتباطی شرق و غرب عالم بود، و از این راه سود سرشاری نصیبش می شد... امروز اما یک قطار باربری از ایستگاه راهآهن استان چجیانگ واقع در شرق چین حرکت میکند و مسافت 12 هزار کیلومتر را در مدت 18 روز تا رسیدن به انگلستان میپیماید و البته در این حین، برای این که از ایران عبور نکند سر خر را به سمت قزاقستان و شمال دریای خزر کج کرده و به قول معروف نه شیر شتر می خواهد و نه دیدار عرب!!
استراتفور یک موسسه تحقیقاتی خصوصی است.یک شرکت چند ملیتی و جهانی. کارش اما کمی غریب است. بولتن های ظاهرا روزانه ای منتشر می کند که در آن با تحلیل بر روی آخرین اطلاعات و آمارها، پیش بینی های راهبردی را در مورد مسائل بین المللی و شاید تهدید های امنیتی - که این روزها کم هم نیست- در اختیار مشتریان متمول خودش قرار می دهد.
استراتفور در تگزاس آمریکاست. یک تیم قوی و تحلیلگر حرفه ای اوضاع زمانه !! و در لیست مشتریان گردن کلفتش می توان وزارت امنیت داخلی آمریکا و آژانس اطلاعات دفاعی ایالات متحده را دید.
حداکثر دو یا سه خیابان بالاتر ، در حاشیه رود کلرادو و در میان دود و دم کافه ها و کلوپ های شبانه شهر آستین، خانم های محترمی هستند که با دریافت یک فقره ده دلاری ناقابل!! در یک گوی بلورین شفاف نگاه کرده و با کمک ارواح ، اجنه و اشباح سرگردان ، آینده مشتری های مخصوص خودشان را می بینند!
موسسه استراتفور ، با آن همه کارمند و عقبه اش به همراه این مادموازل های فالگیر !! هر دو به یک کار مشغولند : کندو کاو در آینده
راستش را بخواهید اول بحث با توجه به همه فرصتهای طلایی تجاری و اقتصادی که داشتیم و به مرور زمان از دست دادیم، و همه آمارها و نمودارها ، خواستم عرض کنم که ما در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های بلند مدت و چشم اندازهای ده - بیست ساله مان لایق اولی نیستیم و باید به دنبال دومی باشیم!!
اما بعد از شنیدن خبر گربه رقصانی ترکمن ها در فروش گاز به ایران و کلاه گشادی که ده سال بر سر ملت بخت برگشته گذاشتند و مسئولینی که طبق معمول از جیب ملت بخشیدند و عین خیالشان هم نبود ...نظرم کاملا عوض شد،، با این اوضاع به هم ریخته اقتصادی و بی خیالی ها و فرصت های طلایی که یکی بعد از دیگری از دست می روند، و آمارهای جهانی که بدجوری به ضررمان هست و از همه مهمتر اوضاع اسفناک " آب " ، ظاهرا ما لایق دومی هم نیستیم چه آن بانوی فالگیر تگزاسی، اگر هم چیزی بلد نباشد،، بیزینس و بازاریابی را فوت آب است!!!
همانطور که اول کار هم معلوم بود کارهای نیک این جماعت گوشی به دست سلفی انداز!!، بیشتر به یک ژست فرهنگی می ماند تا یک سنت حسنه و یک ویار گذرا هست تا یک عادت ماندگار.
پ ن 2: و باز زمستان و باز آلودگی هوا و باز هم افسردگی مزمن که وقتی روبرویم می نشیند ، نه اشتیاقی می ماند و نه دل و دماغی ،
به قول رضا بروسان : سنباده اش را روی پهلوی راستم می گذارد و ..... آرام می کشد...