رست بیف با سس اضافه

گاه نوشت از خاطراتی که کمی پر رنگ ترند

رست بیف با سس اضافه

گاه نوشت از خاطراتی که کمی پر رنگ ترند

۱ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

اگر روزگاری شبکه ای از راه های به همه پیوسته با نام جاده ابریشم، خاور ، باختر ، جنوب آسیا ، آفریقا و اروپا را از طریق ایران به هم پیوند می داد و کشور پهناور  و خوش نقشه  ما مسیر ارتباطی شرق و غرب عالم بود، و از این راه سود سرشاری نصیبش می شد... امروز اما یک قطار باربری از ایستگاه راه‌آهن استان چجیانگ واقع در شرق چین حرکت می‌کند و مسافت 12 هزار کیلومتر را در مدت 18 روز تا رسیدن به انگلستان می‌پیماید و البته در این حین، برای این که از ایران عبور نکند سر خر را به سمت قزاقستان و شمال دریای خزر کج کرده و به قول معروف نه شیر شتر می خواهد و نه دیدار عرب!!

وقتی این قطار می تواند بدون درگیر شدن در پروسه فرسایشی بوروکراسی های پیچیده اداری و حتی مذهبی!!! در کشوری که برای ورود و خروج از آن باید از هفت خان عبور کند، مسیر طولانی تر را انتخاب کند و  خیالش هم از بابت زمان رسیدن به مقصد راحت باشد دیگر چرا به سری که درد نمی کند دستمال ببندد؟ مسلما برای راننده، مسافران و احیانا صاحبان کالاهای موجود در قطار، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است !!
 
 

استراتفور یک موسسه تحقیقاتی خصوصی است.یک شرکت چند ملیتی و جهانی. کارش اما کمی غریب است. بولتن های ظاهرا روزانه ای منتشر می کند که در آن با تحلیل بر روی آخرین اطلاعات و آمارها، پیش بینی های راهبردی را در مورد مسائل بین المللی و شاید تهدید های امنیتی - که این روزها کم هم نیست- در اختیار مشتریان متمول خودش قرار می دهد.
استراتفور در تگزاس آمریکاست. یک تیم قوی و تحلیلگر حرفه ای اوضاع زمانه !! و در لیست مشتریان گردن کلفتش می توان وزارت امنیت داخلی آمریکا و آژانس اطلاعات دفاعی ایالات متحده را دید.
حداکثر دو یا سه خیابان بالاتر ، در حاشیه رود کلرادو و در میان دود و دم کافه ها و کلوپ های شبانه شهر آستین، خانم های محترمی هستند که با دریافت یک فقره ده دلاری ناقابل!! در یک گوی بلورین شفاف نگاه کرده و با کمک ارواح ، اجنه و اشباح سرگردان ، آینده مشتری های مخصوص خودشان را می بینند!
موسسه استراتفور ، با آن همه کارمند و عقبه اش به همراه این مادموازل های فالگیر !! هر دو به یک کار مشغولند : کندو کاو در آینده
راستش را بخواهید اول بحث با توجه به همه فرصتهای طلایی تجاری و اقتصادی که داشتیم و به مرور زمان از دست دادیم، و همه آمارها و نمودارها ، خواستم عرض کنم که ما در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های بلند مدت و چشم اندازهای ده - بیست  ساله مان لایق اولی نیستیم و باید به دنبال دومی باشیم!!
اما بعد از شنیدن خبر گربه رقصانی ترکمن ها در فروش گاز به ایران و کلاه گشادی که ده سال بر سر ملت بخت برگشته گذاشتند و مسئولینی که طبق معمول از جیب ملت بخشیدند و عین خیالشان هم نبود ...نظرم کاملا عوض شد،، با این اوضاع به هم ریخته اقتصادی و بی خیالی ها و فرصت های طلایی که یکی بعد از دیگری از دست می روند، و آمارهای جهانی که بدجوری به ضررمان هست و از همه مهمتر اوضاع اسفناک " آب " ، ظاهرا ما لایق دومی هم نیستیم  چه آن بانوی فالگیر تگزاسی، اگر هم چیزی بلد نباشد،، بیزینس و بازاریابی را فوت آب است!!!

 

پ ن 1: دیوار مهربانی هم مثل تمام ژست ها و جو گیری ها و تب های تندی که زود سرد می شوند، به آخر خط رسید و زمستان با همه سوز و سرمایش ، خیلی زود - حتی اول آذر - مثل بختک روی سر بی خانمان ها افتاد  و فقرا این بار بدجوری لرزیدند،اما  نه دودی از جایی بلند شد ، نه خانی آمد و نه خانی رفت...

همانطور که اول کار هم معلوم بود کارهای نیک این جماعت گوشی به دست سلفی انداز!!، بیشتر به یک ژست فرهنگی می ماند تا یک سنت حسنه و یک ویار گذرا هست تا یک عادت ماندگار.


پ ن 2: و باز زمستان و باز آلودگی هوا و باز هم افسردگی مزمن که وقتی روبرویم می نشیند ، نه اشتیاقی می ماند و نه دل و دماغی ،
به قول رضا بروسان : سنباده اش را روی پهلوی راستم می گذارد و ..... آرام می کشد...
 

  • محسن بیدی